عجيييب سوز ميزند
كه نهال تمام اميدهايم از اين سوز ناآشنا
بلرزند و بريزند...
و تمام شود تمام گرماي وجودشان
من هم در سووز داشتم از سرما ميسوختم
تا بسازم تمام گرما را
در اين گير و دار عجيب و غريب
زخم خورده زمين را در آغوش كشيدم
خواستم تمام كنم خودم را
ولي آسمان را كه ديدم
نگاهم گره خورد به مهر از ياد رفته
و تمام شد سوز بي پايان باد هاي فريبنده
و محبتي گرم و بي پايان جا گذاشت
برر جاي پاي سرماي شهريوري...
حالا فهميدم
كه اگر باشد
از زمين تا به آسمان
عوض ميشود
رنگ سوزش من و باد هاي شهريور...
قعر رویا ها...برچسب : 5 شهریور امسال, نویسنده : 59023o بازدید : 139