زندگي بي گوهر ...

ساخت وبلاگ

يك زمان هايي زندگي مي ايستد 
و زمان به تكرار ميگذرد 
آدم هاي اطرافت در تلاطم طوفان درونشان عجيب واكنش نشان ميدهند
ميجهند و شادي ميكنند و گاهاً اشكهايي جاري ميشود
من در ميان اين تلاطم طوفاني درونم 
به بن بست ستاره ها خوردم 
تمام ذخاير درونيم را از دست دادم
و رهاترين در اقيانوس هاي سياه شدم 
كشتي هاي خروشان انسان ها گذشتند 
و ارزان تر از نگاهشان فروخته شدم 
تمام خاطرات و عقيق هايم زير كشتي هايشان در آغوش سياهي آب رفت  
من ماندم و اقيانوس و چشمان بي رمق سياه رنگم 
مبهوت تر از سكوت آنجا من بودم 
و شكسته تر از درونم عقيق هايم بود ...
چه صداي ترسناكي داشت امواج تيرگي...!
اكنون به ساحل رسيده ام 
پريشان رو و زخمي در ميان انسان هايي كه كشتي هاي پرتلاطمشان اميد هاي ديروزم بود 
و چه خوب كه ديروززز 
دوردست ترين ايستگاه زمان است 

قعر رویا ها...
ما را در سایت قعر رویا ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 59023o بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 22:52