شهريور امسال عجيييب سوز ميزند كه نهال تمام اميدهايم از اين سوز ناآشنا بلرزند و بريزند... و تمام شود تمام گرماي وجودشان من هم در سووز داشتم از سرما ميسوختم تا بسازم تمام گرما را در اين گير و دار عجيب و غريب زخم خورده زمين را در آغوش كشيدم خواستم تمام كنم خودم را ولي آسمان را كه ديدم نگاهم گره خورد به مهر از ياد رفته و تمام شد سوز بي پايان باد هاي فريبنده و محبتي گرم و بي پايان جا گذاشت برر جاي پاي سرماي شهريوري... حالا فهميدم كه اگر باشد از زمين تا به آسمان عوض ميشود رنگ سوزش من و باد هاي شهريور...,5 شهریور امسال ...ادامه مطلب